قاصدک

ساخت وبلاگ
فکر میکردم هرسال که بگذره سال بعدی از سال قبل بهتر میشهاما همیشه بدتر و بدتر شدیادم میاد قدیما زندگی خیلی قشنگ تر بودهمه چی رنگ و بو داشتعیدا، یلداها ،چهارشبه سوریا ، محرم و رمضون همه چی یه حس و حال ناب و خوبی داشتاما هرسال که گذشت سال جدید غمگین تر و بی رنگ و بو تر شدما آدما از درون مردیم و شدیم عروسکی که تظاهر به زنده بودن میکنهتو دنیایی غرق شدیم که همه اش پر شده از دروغ ، خیانت ، مسخره بازی و تظاهردلم میخواد برگردم به روزای خوب بچگیمبه روزایی که توپ بازی ، تیله بازی و عروسک بازیشم به همه ی این سال های بی خودی می ارزید قاصدک...ادامه مطلب
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 15 تاريخ : جمعه 17 فروردين 1403 ساعت: 12:55

بعضی آدما جسم و روحشون گرسنه است.هرچقدر هم تو وضعیت خوبی باشن اما بازم حریصن.بازم حسرت آدمای دیگه یا زندگی دیگران رو میخورن.مثلا طرف تا دو روز پیش از این مینالید که تنهاست و هیچکس اخلاقای بدشو قبول نمیکنه و تو رابطه باهاش دووم نمیاره و خیلی ناراحت بود اما به محض اینکه یکی اومد تو زندگیش و با همه ی اخلاقای بد و خوبش و شرایط معمولی رو به پایینش کنار اومد، شروع کرد دنبال این و اون رفتن.میدونید به خودش گفت حتما من آدم خاصیم که این آدم اینطور بهم محبت میکنه و قبولم داره.پس حتما لیاقت من بیشتره پس باید از فرصت های پیش رو و آدمای زیباتر و جذاب تر و پولدارتر بهره ببرمیا اینکه همون طرف با اینکه یه زندگی معمولی داره ، درسته مستاجره و با کلی قرض ماشین خریده و خونه و وسیله های خوبی داره و سطح زندگیش متوسطهاما همیشه وقتی یکی رو میبینه که مثلا یه ورزش یا زبان رو حرفه ای بلده یا اینکه برند میپوشه یا گوشی آیفون داره یا خرج های آنچنانی میکنه از زندگی خودش بدش میاد و احساس افسردگی میکنه.تا جایی که روش نمیشه به اون اطرافیان پولدار دورش بگه من لباس و وسیله های برند استفاده نمیکنممن نمیگم زندگی که توش درآمد بالایی هست یا کیفیت زندگی بالاهست بده نه ، اتفاقا خیلی هم خوبه و منم دوست دارم تو اون موقعیت باشم.اما اینکه بخوای بخاطرش شب و روز نداشته باشی، از خودت بدت بیاد، از خانواده ات شاکی باشی ، یا خودتو به پول بفروشی این بنظرم قابل قبول نیستمن برندترین لباسی که پوشیدم همین ال سی ترکیه بوده اونم سالی یه دونه وقتی لیر ارزون بوداما هیچوقت احساس حقارت نکردم، تلاش کردم ، کار کردم اما افسوس زندگی هیچکس رو نخوردمهنوزم که هنوزه همه ی آدمای اطرافم میدونن که من بخاطر درآمد و دارایی هیچکس نه افسوس میخورم نه حسر قاصدک...ادامه مطلب
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:25

شاید چندسال پیش که این وبلاگ رو ساختم هیچ وقت فکر نمیکردم امروز به این حالی که دارم دچار بشمبشم یه آدمی عصبی و افسرده و بی انگیزهبشم یه آدم غمگین که همیشه جواب محبتش بی محبتیهالان سوار اتوبوسم و دارم برمیگردم تهران ، یادم میاد چند سال پیش چقدر با انرژی و شوق این مسیر رو میرفتم.اما الان فقط با اشک و آه این مسیرو میرم و میاممن همیشه تو زندگیم فکر میکردم جواب محبت محبته.فکر میکردم آدم باید برای کسی که دوستش داره خودش باشه.فکر میکردم هرچی بیشتر محبت و توجه و فداکاری کنم باارزش تره و طرفم همین کارو برام میکنه.اما همیشه همه چی برعکس بود.الان یه مدته فکر میکنم هرچی که بهش اعتقاد داشتم غلطه نمیدونم آدما واقعا تو زندگی دنبال چی هستنمن سعی کردم روش های مختلفی رو امتحان کنم اما هر بار با یه بهانه جدید برای بی توجهی آدما طرف شدمحتی بی توجهی و ناز کردن واسه طرفم هم واسه من نتیجه معکوس داشتالان فقط به این فکر میکنم یا من برای رابطه ساخته نشدم یا هرکی اومده تو زندگی من آدم زندگی من نبودهمن سال هاست که دارم بخاطر آدم های اشتباه زندگیم در جا میزنم.اما واقعا دیگه تصمیم گرفتم تا با کسی که منو بیشتر دوست داشته باشه آشنا نشدم دیگه تو هیچ رابطه ای وارد نشممیخوام یه دیوار دور خودم بکشم ببینم واقعا کسی هست که این دیوار رو خراب کنه یا حداقل یه نردبون بذاره ازش بیاد بالادیگه توان جنگیدن ندارم قاصدک...ادامه مطلب
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 74 تاريخ : شنبه 13 اسفند 1401 ساعت: 16:40

تا میای یکم خوشحال باشی،تا به خودت میگی اینبار همه چی خوبه و قراره بهترین چیزا رو تجربه کنی همه چی دوباره خراب میشه.نمیدونم مشکل کار کجاست.شایدم مشکل از خود منه از وجودم از کسی که هستم.

به قول محسن چاوشی: همیشه میلنگه یه جای زندگیم، یه مرگ تازه میخوام برای زندگیم

کاش تموم شه این روزا ،این شبا ،کاش همه چی تموم بشه

قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 12:31

تاحالا شده یه شب تا صبح نخوابی و به سقف اتاق خیره بشی؟سرت پر از چیزای بد و فکرای داغون باشه؟ شده ناخوداگاه قطره های اشکت سرازیر بشن و نتونی جلوشون رو بگیری؟شده پره درد باشی اما تظاهر کنی و لبخند بزنی؟یادم میاد اولین شبی که اینطوری شدم شب خیلی وحشتناکی بود.انگار به زمین میخکوب شده بودم.اشکام بند نمی اومد.انگار تو این دنیا نبودم.یادمه با صدای کلاغ ها به خودم اومدم و به پنجره نگاه کردم دیدم صبح شده.اونشب پر از درد بودم اونشب یهو چندسال پیرتر شدم.بعد اون این شبای مزخرف زیادتر شدن.امشبم یکی از همون شباس.حس میکنم از درون دارم متلاشی میشم ، دلم میخواد بلند بلند گریه کنم، داد بزنم اما صدام درنمیاد.خدایا خسته ام واقعا دیگه نمیکشم قاصدک...ادامه مطلب
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 95 تاريخ : شنبه 26 شهريور 1401 ساعت: 12:23

امروز ۲۴ فروردین ۱۴۰۰،ما رسما از هم جدا شدیم.قلبم مثل بادکنکی که ترکیده؛ تکه تکه است.چشمم پر از اشک و خونه.اما عزیز من مجبور بودم این تصمیم رو بگیرم.مجبور بودم ترکت کنم.امیدوارم سال ها بعد بخاطرش ازم ممنون باشی.هر چند الان ازم دلخوری.امیدوارم خدا کمکمون کنه با این درد کنار بیایم.اینکه تا لحظه های اخرم میخواستم رابطمون رو حفظ کنم رو هم خودت میدونی.اما دیگه نمیشه از خواسته هام بگذرم.حسرت هام مثل یه عقده تو دلم جمع شدن و دارن از پا درم میارن.۶ سال ازشون چشم پوشی کردم اما دیگه نمیتونم.میدونی که اگه میتونستم انجام میدادم.اما به صلاحمونه الان تموم بشه به خوبی و خوشی تا بعدا با ناراحتی و خدای ناکرده یه مشکل جدی تر.امروز لیلای تو مرد.ساعت ۰۰:۰۰ ؛ ۲۵ ام خاکش کردم قاصدک...ادامه مطلب
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 7:56

حس میکنم دیگه اماده ام که ازت جدا بشم.دیگه به اخر راه رسیدم.از این همه انتظار، از این همه تنهایی و از این همه درد خسته شدم.امیدوارم درک کنی که بیشتر کش دادن این رابطه فقط همه چی رو بدتر میکنه.بذار حالا که خودم میخوام و آمادگیش رو دارم ،به خوبی و خوشی بدون دعوا و کدورت برم.نذار بیشتر از این خرد بشم.دیگه بریدم بخدا دیگه نمیکشم.میترسم اخرش خیلی بد تموم بشه.

قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 137 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:06

وابستگی و دوست داشتنت مثل یه بیماری تموم وجودم رو گرفته.جسم و روحم رو به نابودیه اما نمیتونم این بیماری رو درمان کنم.هر روز و هر شب به خودم میگم : باید تموم بشه ، خودمو میزنم ،گریه میکنم، به خودم بد و  بیراه میگم اما ... کافیه ببینمت همه چی از یادم میره.مثل بیماری که از درد به خودش میپیچه و بعد تزریق مورفین آروم میشه ، آروم میگیرم.اما فقط چند ساعت!بعدش دوباره همه چی میشه مثل قبل.این چرخه ی باطل مدام تکرار میشه.من دیگه توان ندارم کاش بتونم تمام شهامتم رو جمع کنم و بهت بگم بیا دیگه ادامه ندیم.کاش تو هم درکم کنی و بذاری که برم قاصدک...ادامه مطلب
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 122 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:06

امروز خیلی ناراحت بودم، دیشب وقتی بهت پیام دادم گفتم دلم میخوادت دلم میخواست مثل قدیما بگی منم همینطور یا یه همچین چیزی، اما فقط سکوت بود. شب که دیدمت یجوری رفتار کردی انگار نه انگار. هیچی نگفتم اما با درد بدی خوابیدم.تو ماشین که در موردش حرف زدیم بهت گفتم دیگه خسته شدم. گفتم من بازنده ی نهایی این رابطه ام. گفتم داغونم کردی... گفتی ۶ ماه صبر کردی ۱ ماه دیگه هم صبر کن‌.گفتم باشه اما میدونم درست نمیشه... تا ۱۶ بهمن یک ماه میمونه ولی باشه بازم صبر میکنم اما بعدش دیگه نه!

قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 13:14

بهت گفته بودم اگه کنار هم باشیم نمیتونم فراموشت کنم.فکر کردی بهونه میارم.اما دیدی که چی شد! بعد از چند ماه با اولین جرقه ای که افتاد خودم رو دوباره تو بغلت رها کردم.نه اینکه پشیمون باشم یا نخواسته باشم اما خیلی درد میکشم بخاطر این وضعیت.از این حال بد و دوری های زیاد و این بسته بودن دست و پام برای موندن کنار تو. از این رفتارای سرد و خستگی های مدام و بی حوصلگی هات. میدونی بریدم اما دارم سعی میکنم نشون ندم که چقدر اوضام خرابه.کاش همه چی تموم میشد یهوویی میمردم ..‌‌.

قاصدک...
ما را در سایت قاصدک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dandelion1369a بازدید : 150 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 23:06